کیا: … من فقط میخواستم بِهِت بفهمونم که چهقدر از کارت عصبانیام… تو ما رو دیوونه کرده بودی. من شبا کابوس میدیدم. تو خواب میافتادم به پات التماس میکردم که فقط یه کلمه اسممو صدا کنی. ولی تو با صورتِ مثلِ سنگ فقط نگام میکردی. اونوقت من انقدر ضجّه میزدم تا از خواب میپریدم…