به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری فارس، نمایش «ژنتیک» به نویسندگی و کارگردانی مهسا غفوریان در سی و هشتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر چهار اجرا در تماشاخانه ایرانشهر داشت.
این نمایش که کاری از گروه تئاتر مشهدی و در ژانر اجتماعی است شهریور ماه امسال نیز در تئاتر مستقل مشهد به اجرا در آمد. بازیگران کار (به ترتیب ورود به صحنه) مژگان کرمانی نژاد، سارا پاکدل، آیلار رشیدی، شکیبا فرزانه، شادی عمرانی، محمد حسین نیکروان، علی خشایی، مهلا مطبوعی، فرتاش زرگر باشی، پرهام کچرانلویی، میعاد فوقانی، دنیا براتیان، دنیا رحیمیان، آیناز شیرازی زاده، مسعود عسگری طبری، علی شریف، آوا عباس آبادی، محمد نادم، مهراد فلاحی، هلیا کریمی، تارا تیموری، سپیده عابدی، مریم شاپوری، سمیه طهماسبی، علی باغبان زاده و میترا سلطان هستند.
مهسا غفوریان ، کارگردان این نمایش، دانش آموخته نقاشی است و فعالیتهای تئاتریاش را از سال 86 زیر نظر سروش طاهری در مشهد آغاز کرده است. وی در جشنوارههای سالهای قبل تئاتر فجر نیز به عنوان بازیگر حضور داشت. وی در نمایش پیانیستولوژی و حذفیات حضور داشت و موفق به دریافت دیپلم افتخار و همینطور برگزیده بازیگر زن شد. در این سالها نیز حضور مستمر در تئاتر مشهد به عنوان بازیگر، نویسنده، کارگردان و طراح پوستر و بروشور داشت. وی سرپرست گروه تئاتر گیاه است.
از کارهای مختلف این کارگردان می توان به اسبهای پشت پنجره، شکلات، پوچی پوچ خانم میر مازاد، اکسیژن، دو یک بارسلون و هیولا خوانی اشاره کرد.
غفوریان امسال نیز با نمایش «ژنتیک» در بخش صحنهای سی و هشتمین جشنواره تئاتر فجر حضور یافته است.
قصه نمایش در یک کلاس درس دانشگاهی و میان دانشجویان رشته ژنتیک سلولی مولکولی روایت میشود؛ در روزی که بهخاطر امتحان اخلاق زیستی، همه دانشجوها استرس دارند. وقتی استاد سر کلاس میآید، یکی از بچهها «حرفی از دهانش بیرون میپرد» و درباره تبعیضی که استاد به نفع یک دانشجو قائل میشود، به استاد حرفی میزند که شروع یک اتفاق میشود. استاد دانشجویان را یکی یکی به کمیته انضباطی میفرستد تا پاسخگو باشند و حرفشان را ثابت کنند.
بنابراین ما کلاسی را شاهدیم که صندلیهای آن وسط صحنه چیده شده، دانشجویان نیز روی آن نشستهاند و پس از چندی هم استادی وارد میشود. استاد مانند لیدر هر چه که میپرسد دانشجویان با صدای بلند و یکدست و هماهنگ جواب میدهند. استاد به نوعی نماد «دیگری بزرگ» است و قدرت خود را به رخ جوانان میکشد. پس از چند دقیقه، سه دانشجوی دختر به کلاس میرسند ولی استاد آنان را راه نمیدهد. پس یک درگیری لفظی بین این سه دانشجو و استاد شکل میگیرد.
استاد میخواهد آنان از کلاس بیرون بروند ولی یکی از دانشجوها، اسم دختر دیگری را میآورد که اگر او دیر آمده بود، استاد حتما به کلاس راهش میداد. این موضوع باعث درگیری بیشتری میشود و کار به حراست دانشگاه میکشد. آنجا هم داستانهای مختلف دیگری پشت سر هم روایت می شوند. چون هر دانشجویی که به حراست میرود تلاش میکند برای رهایی خود، دانشجوی دیگری را لو بدهد و این وضعیت تا انتها ادامه مییابد.
در نگاه اول یک صحنه شلوغ و پر از کاراکتر را میبینیم که اسامی دانشجویان کلاس، ارتباطشان و فعالیتهایشان در کلاس درس مخاطب را گیج میکند ، کمی که جلوتر میرویم قدری به روابطشان آگاه میشویم اما باز هم با مسائلی که در ارتباط با چالش استاد و دانشجویان میشود به گنگی کار افزوده میشود.
در میانه ارتباطات این دانشجویان و استاد به کمیته انظباطی میرسد و دیگر این کمیته انضباطی است که دانشجویان را یکی یکی به مخاطبان معرفی میکند از نام و نام خانوادگی تا نحوه تحصیل و فعالیت و زندگیشان.
دکور نمایش تنها چند صندلی و کیف و کتاب است حتی مرزی برای این کلاس درس در نظر گرفته نشده است. سه نفر اعضای کمیته انضباطی و یک استاد سخت گیر در این کلاس است و آن هم استاد کلاس ژنتیک است. نورپردازی در بیشتر جاها به جا و مناسب صورت گرفته است در جاهایی که از دانشجویان استنطاق میشود به خوبی این نورپردازی آنها را کمانه رفته است.
نکته در ارتباط با تشکیل کمیته انضباطی که از یک نفر مرد و دو نفر زن تشکیل شده است. سوالی که اینجا شاید پیش بیاید این است که چرا در همه جا و همه فیلمها و تئاترها میبایست از یک کلیشه کمیته انضباطی مشخص افرادی با چادر یا پیرهنهای مردانه یقه بسته با تسبیح یا دیگر المانهای مذهبی استفاده شود مگر غیر از این نداریم افرادی که در حراست،کمیته انضباطی یا دیگر بخشهای مراکز و نهادهای دولتی و غیر دولتی حضور دارند و بر اعمال و رفتار افراد نظارت میکنند؟!
مسئله دیگری که میبایست درباره این نمایش بدان بپردازیم اهمیت موضوع آن است اینکه چه دغدغهای از سوی نویسنده و کارگردان برای کار وجود داشته است، داستان پردازیها و ارتباط این شخصیتها با هم چگونه است شاید تا انتهای داستان هم خیلیها از پرداختن به اسامی و توجه ارتباط اینها با هم گیج شوند. دروغهایی که کاراکترها به هم میگویند، ارتباطات صحیح یا ناصحیح، نحوه مدیریت چالشها و بحرانهایشان و از همه مهمتر قضاوتهایی که در ارتباط با هم دارند یک زنجیری است که همه را به هم وصل کرده است.
مهسا غفوریان خود در ارتباط با نمایشش میگوید؛ نمایش در یک کلاس درس دانشگاه و کمیته انضباطی روایت میشود و فضایی رئالیستی دارد اما در جاهایی جادویی میشود. محور اصلی نمایش درباره قضاوت کردن و تاثیر کلمات است، برایم مهم بود در «ژنتیک» به این مساله بپردازم که آنچه ما میگوییم مهم است؛ کلمات موثرند و نمیشود به راحتی هر چیزی را گفت بدون اینکه به تبعاتش فکر کرد.
دغدغه اصلیام را از نوشتن و کارگردانی این متن «حرف زدن» میدانم. در واقع اولین جرقه نوشتن متن از فکر کردن به ارتباطی زده شد که از طریق کلام با هم برقرار میکنیم. و اینکه چقدر آنچه که به عنوان شغل موردعلاقهمان در آینده انتخاب میکنیم شبیه به آنچیزی است که هستیم و بر ما تاثیر دارد. برایم سوالاتی پیش آمده بود مثل اینکه «آیا اگر حرفهای را با علاقه و ذهنیتی قبلی، انتخاب میکنیم، کاری را که میگوییم هم انجام میدهیم؟» یا «چقدر به اینکه چه استفادهای از کلمات داریم، فکر میکنیم؟
حرف زدن کار راحتی است که همه آن را انجام میدهیم و شاید خیلی وقتها به اینکه باید چه بگوییم فکر هم نمیکنیم اما آن کلمهای که خیلی وقتها «از دهانمان بیرون میپرد» ممکن است به دیگران بسیار آسیب بزند یا حتی زندگیشان را تحت شعاع قرار دهد. این چیزی بود که به آن فکر کردم و به نمایشنامه ژنتیک رسیدم.
سیدحسین رسولی، منتقد نیز درباره این نمایش مینویسد: «ژنتیک» به به موضوع دانشگاه میپردازد. بر خلاف نمایشهای «متساویالساقین» به کارگردانی «عمادالدین رجبلو» و «است» به کارگردانی «پرنیا شمس» که به مدرسه توجه کردند. تمام این کارها از وضعیت «اکنون» و زندگی روزمره جوانان میگویند. هر سه کارگردان هم تلاش میکنند تا در روایت خود پیشرو باشند. اما غفوریان از رئالیسم فاصله میگیرد و بر سبک و سیاق «تئاتریکالیته» پیش میرود. او به جزئیات کار ندارد. ولی میخواهد فضای دانشگاه را به شکل مینیمال بسازد.
نمایش به چند مفهوم توجه دارد که یکی از آنها قضاوت است. قضاوت کردن بر اساس حرفها و فیلمها و عکسهای دیگران. مفهوم دیگر این است که وقتی یکی از دانشجویان جوان در جایی گیر میکند هر کاری انجام میدهد تا خود را نجات بدهد. بنابراین یکی از دوستان خود را قربانی خواهد کرد. به هر حال، مفهوم نقد قدرت و «دیگری بزرگ» در این نمایش موج میزند.
استاد، نمادی از قدرت است که از قضا قدرت بزرگی چون حراست نیز بالای سر اوست و این چرخه تا چند مرحله بالاتر ادامه خواهد داشت. این نمایش از نظر فرم هم حرفهایی برای گفتن دارد. چون تقریبا با یک اثر فرمالیستی شاعرانه طرف هستیم. همه چیز به شکل فرمهای تکراری در آمده است و حتی روایت داستان نیز به تکرار میافتد تا موضوع خود را روشن کند. چند بار، روند دیر رسیدن دانشجویان به کلاس درس و در ادامه هم چند بار روند بازجویی حراست دانشگاه را میبینیم. انگار این چرخه مدام تکرار میشود و خواهد شد.
البته کارگردان تلاش میکند فرمهای تصویری و حرکتی را به کار اضافه کند؛ مثلا دانشجویان گاهی مانند همسرایان نمایشهای یونانی میشوند و یکصدا و هماهنگ حرف میزنند. هر کدام از دانشجویان هم مسیری تکراری را مانند دیگران طی میکنند. اول سر کلاس هستند و بعد مورد بازجویی حراست قرار میگیرند. دختری جدا شده از جمع هم هست که درگیریهای اصلی حول و حوش او میگردد. او خود را مانند برف معرفی میکند و لباس سفیدی هم بر تن دارد و گاهی هم از برف شادی استفاده میکند. این کار کارگردان باعث نوعی فاصلهگذاری میشود و لحن نمایش را تغییر میدهد و فضایی نمادین میسازد چون برف میتواند نماد پاکی باشد.
یکی از مشکلهای اجرا، تکراری بودن اغلب موقعیتهاست که به شدت خسته کننده است. این نمایش میتوانست کوتاهتر و جمع و جورتر و منسجمتر باشد. بخشی از میزانسنها و طراحیها هم شاعرانه است که باعث میشود از قدرت اجرا کاسته شود. زیرا منجر به نوعی ایستایی در روایت دراماتیک و کنشها میشود. متاسفانه در تئاتر ایران شاهد هستیم که بسیاری از هنرمندان به سوی اجرای نمایشنامههای ترجمهای غربی میروند و دیگر دل و دماغ تولید نمایشنامه ندارند. پس دیگر توجهی هم به «هستیشناسی اکنون» نخواهند داشت.
مهمترین نکته مثبت نمایش «ژنتیک» غفوریان توجه به تاریخ اکنون است که این اتفاق در دو نمایش «متساویالساقین» و «است» هم رخ داده است.
انتهای پیام/
مسعود عسگری طبری